حسین منزوی

غزل و دیگر اشعار حسین منزوی

حسین منزوی

غزل و دیگر اشعار حسین منزوی

دست در دست هم

می بری ام از یاد ، به دلم افتاده 

می کشی ام به عناد، به دلم افتاده

  

می زنی اش به زمین،شیشه عمر مرا 

گوئی ام: خود افتاد، به دلم افتاده

  

شادی از رفتن تو ، رخت بر می بندد 

می کند غم ، بیداد به دلم افتاده 

 

گرچه هستم اکنون ، سبز چون برگ چنار 

می شوم قسمت باد، به دلم افتاده

 

آخرش سهم من از عشق تو ، تیشه و مرگ

می شوم چون فرهاد، به دلم افتاده

  

وفرا می گیرد، کوس رسوائی من  

دشت، ده، قریه، بلاد، به دلم افتاده 

 

گرچه مانند خوره ، یأس و دل کندن و شک 

و از این دست زیاد، به دلم افتاده:

 

ولی از عشق تو باز ، خشت خشت تن من 

شود از نو بنیاد، به دلم افتاده

 

دست در دست هم،از جاده ها می گذریم

می شویم از نو شاد، به دلم افتاده

 

 

علی محمد- آذر ۷۷ ایوان

نظرات 2 + ارسال نظر
زهرا جمعه 10 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:46 ب.ظ http://lovely-lover.blogsky.com/

سلام
ببخشید چون اینجا جزو لینکام نیست یادم میره بیام
این شعرا رو خودتین میگین؟؟
خوبن!
هر وقت آپ کردین بگین تا یادم نره بیام

علی محمدمحمدی چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:41 ب.ظ

سلام بر کاوه عزیز

فکر کردم که :
می بری ام از یاد و این به دلم افتاده بود !!

و حتی حدس می زدم : بکشی ام به عناد !
که البته این هم به دلم افتاده بود !

ولی حالا میبینم که :
از عشق تو باز ، خشت خشت تن من

شود از نو بنیاد، به دلم افتاده !
وانشا الله با سواری خوشگلی که شنیدم گرفتی و مبارک ها بشه
دست در دست هم،از جاده ها می گذریم

می شویم از نو شاد، به دلم افتاده !!!

درود و بدرود !



انشالله...
مرسی از نظرات و وقتی که گذاشتین...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد