حسین منزوی

غزل و دیگر اشعار حسین منزوی

حسین منزوی

غزل و دیگر اشعار حسین منزوی

عشق

عشق ای کشیده به خون ننگ و نام را
گلگونه به غاز کرده رخ صبح و شام را


با دست های لیلی خود بافته به هم

طومار قیس و رشته ی ابن السلام را


ای قبله ی قبیله ! که در هر نماز خود

هشیار و مست رو به تو دارد سلام را


در بسته شد به روی همه چون تو آمدی

ای خاص کرده معنی هر بار عام را


نیلوفری که بوی تو را داشت ، یاس من

شاهد که پاک وقف تو کردم مشام را


نفس شدن ! ادامه ! بدانسانکه می کشی

از حسرت تمام نبودن ، تمام را


شکر تو باد عشق ؟ که گاهی چشانده ای

در جام شوکران ، شکر این تلخ کام را


کلمه گرفتم اینکه خدا بود یا نبود

من از دم تو روح دمیدم کلام را


انبوه شد به رغم تو اندوه در دلم

از هم بپاش عشق من ! این ازدحام را

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد