به دل هوای تو دارم و بر و دوشت
که تا سپیده دم امشب کشم در آغوشت
*****
چنان نسیم که گلبرگ ها ز گل بکند
برون کنم ز تنت برگ برگ تن پوشت
*****
گهی کشم به برت تنگ و دست در کمرت
گهی نهم سر پر شور بر سر دوشت
*****
چه گوشواره ای از بوسه های من خوش تر
که دانه دانه نشیند به لاله ی گوشت
*****
گریز و گم شدن ماهیان بوسه ی من
خوش است در خزه مخمل بنا گوشت
*****
ترنمی است در آوازهای پایانی
که وقت زمزمه از سر برون کند هوشت
*****
چو میرسیم به آن لحظه های پایانی
جهان و هر چه در آن می شود فراموشت
*****
چه آشناست در آن گفت وگوی راز و نیاز
**********
سلام
قشنگ بود
ولی به نظرم خیلی به بدن معشوقه توش توجه شده!
مرسی که خبرم میکنین
سلام کاوه جان
مرسی از این وبلاگ قشنگ و پرمحتوا که راه اندازی کرده ای !
چه بجا باچه شعر دل انگیزی آغازیده ای !
درود و بدرود !
حضور سبزتون گرما بخش این محفله...
لطف کردین تشریف آوردین..
و باز ممنون...
درود
بسیار زیباااااااااااااااااااا
درود بر تو ری رای عزیز